اولین جلسه هیئت مدیره شرکت بدون حضور منصوره، ناصر و میرلوحی برگزار می شود. در این جلسه سمیرا، میثم و کیمیا هم حضور دارند. سمیرا به ارتباط کیمیا و مالک بیشتر حساس شده. مالک قصد دارد پسرش را درگیر کارهای بزرگتری کند تا اداره آینده شرکت را به دست او بسپارد….مالک و میثم راهی دبی می شوند، سمیرا و کیمیا راهی شمال و ……
با مرگ مائده نزاع بین خانواده های مالکی و ریزآبادی به بالاترین حد خود می رسد. منصوره درصدد است هر چه زودتر مقدمات ورود ناصر و میرلوحی را به ایران محیا کند. سمیرا با ادعایی که درباره پسرش کرده است موجب فرو رفتن خانواده اش در باتلاقی خود ساخته شده و وضعیت روحی اش بعد از خبر مرگ مائده بهم ریخته تر می شود...
با مرگ مغزی هانیه و وضعیت روحی سمیرا و از طرفی تاثیر مرگ مائده بر میثم خانواده مالکی از هم گسیخته شده ولی مالک می خواهد به هر نحو ممکن از خانواده اش محافظت کند. با قتل مظفری و اخوان و رفتن کیمیا، مالک تنها شده است. مالک می خواهد، خانواده اش را از بند نیروی شومی که از مرگ حاج عمو بر آنان سایه افکنده رهایی بخشد. مالک یک تنه به نبرد با ریزآبادی ها می رود.....
میثم مالکی متوجه قدرت طلوعی شده و فهمیده است که او کارهای زیادی برای انجام دادن از دستش بر میآید. میثم که رابطه عاشقانهای با مائده دختر ناصر داشت، حالا علاقه خودش به شیدا دختر شفاعت را از خود بروز داده است و به نظر میرسد بعد از خواستگاری غیرقابل پیشبینی طلوعی در مهمانی خداحافظی شهریار فرزند ارشد شفاعت، خانواده مالک بیش از گذشته به خاندان طلوعی و خاندان شفاعت، نزدیک شدند.
میثم در تلاش است تا با شخصی به نام فرنهادزاده که فرد با نفوذی است، ارتباط بگیرد اما اطرافیان او و سمیرا در تلاش هستند تا او را منصرف کنند. رابطه سمیرا و طلوعی در حال عمیق تر شدن است اما فرناز دختر طلوعی، با این ازدواج مخالف است اما به نظر میرسد میثم با این موضوع کنار آمده است. مالک هم از طریق دستمالچی از این ازدواج باخبر می شود و واکنش تندی از خود بروز میدهد.
من به طلوعی نمیبازم. این جملهای بود که مالک به دستمالچی گفت و تصمیم گرفت برای آنکه زودتر از موعد به خاطر خلافهایی که کرده به زندان نرود، سمیرا را طلاق دهد. سمیرا حالا مانعی برای ازدواج با طلوعی ندارد و از این رو بیشتر میتواند به اهدافی که در سر میپروراند نزدیک شود. دیدار غیرمنتظره دستمالچی با سمیرا و هشدارهایی که دستمالچی به سمیرا درباره طلوعی داد، شاید توانست شاخکهای سمیرا را نسبت به طلوعی و رفتارهایش حساستر کند.
تقابل طلوعی و فرنهادزاده و رقابت آنها برای به دست آوردن پروژه پتروشیمی وارد فاز تازهای شد. فرنهادزاده نشان داد بازی در اریکه قدرت را بیشتر از طلوعی بلد است و از سوی دیگر طلوعی با پهن کردن دام فساد اخلاقی برای رقیبان ثابت کرد فردی است که برای به دست آوردن ثروت دست به هر کاری میزند. فرناز دختر طلوعی فیلمهایی از میثم به پدرش نشان داد که ثابت میکند میثم وارد هلدینگ فرنهادزاده میشود. همین موضوع باعث خشم طلوعی شد و باعث شد او تصمیم بگیرد میثم را حذف کند.
میثم با اعتماد به املَشی، راهی سفری به ترکیه میشود تا با یک تاجر عرب پیرامون جذب سرمایه، گفتوگو کند. تلهای که از طرف املشی و با فشار شفاعت و طلوعی، جلوی پای میثم گذاشته شده است. قتل جاوید و اِلهام، دو نفر از رفقای میثم در حالی در استانبول رقم خورد که سَمیرا، با تغییر نامه به عاملان قتل دستور داد تا به جای میثم، دو نفر همراهش کشته شوند.
.