در یک روستای فقیرنشین ایرانی، بچهها سخت کار میکنند تا خانوادههایشان را تأمین کنند، دستهای کوچکشان در جستجوی گنجینههای پنهان، از میان انبوه زبالهها میکاود. روزی یحیی نه ساله و دوستش لیلا یک مجسمه طلایی گرانبها را پیدا می کنند. رئیس یحیی، ناصرخان (رضا ناجی) که اشتیاق به سینما دارد، تصمیم می گیرد به آنها کمک کند تا صاحبش را پیدا کنند، زیرا این کالای کنجکاو یحیی را به سفری پر ماجرا هدایت می کند که به عنوان قصیده ای عاشقانه برای تاریخ سینمای ایران دوچندان می شود.
No lists.
No lists.
No lists.
Please log in to view notes.